نسبت رویت اگر با ماه و پروین کردهاند
صورت نادیده تشبیهی به تخمین کردهاند
شمّهئی از داستان عشق شورانگیز ماست
آن حکایتها که از فرهاد و شیرین کردهاند
نکهت جانبخش دارد خاک کوی گلرخان
عارفان زآنجا مشام عقل مشکین کردهاند
خاکیان بیبهرهاند از جرعهی کأس الکرام
این تطاول بین که با عشّاق مسکین کردهاند
شهپر زاغ و زغن زیبای صید و قید نیست
کاین کرامت همره شهباز و شاهین کردهاند
ساقیا می ده که با حکم ازل تدبیر نیست
قابل تغییر نبود آنچه تعیین کردهاند
از خرد بیگانه شو، چون جانش اندر بر بکش
دختر رز را که نقد عقل کابین کردهاند
در سفالین کاسهی رندان بخواری منگرید
کاین حریفان، خدمت جام جهانبین کردهاند
تیر مژگان دراز و غمزهی جادو نکرد
آنچه آن زلف سیاه و خال مشکین کردهاند
یک شکر انعام ما بود و لبت رخصت نداد
هم تو انصافش بده شیرین لبان این کردهاند
شاهدان از آتش رخسار رنگین دمبدم
زاهدان را رخنهها اندر دل و دین کردهاند
شعر حافظ را که یکسر مدح احسان شماست
هر کجا بشنیدهاند از لطف تحسین کردهاند
(حافظ) (دیوان حافظ، چاپ قدسی)